تنها باشی
دلتنگ باشی
آواره ی کوچه و خیابان باشی
وقتی به اولین زنی که
شبیهِ اوست میرسی،
نزدیک میشوی
بعد
پشت دستت را خو و و و و و ب داغ میکنی
دا ا ا ا ا ا غ...
این داستان هیچ دنباله ای ندارد...
تنها باشی
دلتنگ باشی
آواره ی کوچه و خیابان باشی
وقتی به اولین زنی که
شبیهِ اوست میرسی،
نزدیک میشوی
بعد
پشت دستت را خو و و و و و ب داغ میکنی
دا ا ا ا ا ا غ...
این داستان هیچ دنباله ای ندارد...
در مسیرى که
دست در دستِ هم راه مى رویم
اعجاز تو
رفته رفته بزرگ تر و بیشتر مى شود
در من اما
از زخمى کهنه
به جا مانده از انتظارى طولانى
دارد خون مى چکد
تورگوت اویار
گاه آدم، خود آدم، عشق است ....
بودنش عشق است ....
رفتن و نگاه کردنش عشق است ....
دست و قلبش عشق است ....
در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی ....
بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده ...
شاید نخواهی هم ....
شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی ....
عشق ،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است
و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند ....
گاهی دوتا گوش میخواهم برای شنیدن
دوتا چشم برای دیدن هراس چشم هایم
دوتا دست که بدانم تنهـــــــــــــــا نیستم
و یک دهان که به جای دادن وعده بهشت و نصیحت
سکوت را بلد باشد
تا بگویم : خسته ام از قوی بودن
و این گاهی یعنی
همین حـــــــــــــــالا . . . .
دست همیشه برای زدن نیست . . . .
کار دست همیشه مشت شدن نیست . . . .
دست که فقط برای این کار ها نیست ! ! ! !
گاهی دست میبخشد . . . .
نوازش میکند . . . . احساس را منتقل میکند . . . .
گاهی چشمی به دست است . . . . ! ! ! !
دست را دستِ کم نگیر . . . . ! ! ! !
برای خودت یک خلوت دست نیافتنی داشته باش ....
گاهی باید خیلی از اتفاقات زندگیمان را
فقط با خود و خدای خویش
در میان بگذاریم ....
وقتی تنهاییم دنبال دوست می گردیم . . . .
پیدایش که کردیم دنبال عیب هایش می گردیم . . . .
و وقتی از دستش دادیم ،
در تنهایی دنبال خاطراتش می گردیم . . . .
هزاران دست هم به سوی من دراز شود
همه را پس خواهم زد
من فقط تمنای
دست « تــــو » را دارم ....!!!!
با هیچ می آیی ....
با هیچ میمیری ....
چه چیزی از دست میدهی ....؟؟؟؟
هیچ ....!!!!
سوزش شلاقی که
بیدارم کند
بهتر از نوازش دستی است که
خوابم کند . . . . ! ! ! !
لحظه ی شیرینی
که به تو دل بستم
از تو پرسیدم من
تو منی یا من تو
و تو گفتی هر دو
من به تو پیوستم
گفتم ای کاش پناهم باشی
همه جا و همه وقت دست تو در دستم
تکیه گاهم باشی
و تو گفتی "هستم"
"تا نفس هست کنارت هستم
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم ….
از تمام زمین یک خیابان را .…
و از تمام تـــو ….
یک دست که قفل شود در دست من .... !!!!
يک روز
عاشقم خواهی شد...
برايم شعر خواهی گفت
دست تكان خواهی داد...
يک روز دستهايت يخ ميزند
نامم كه بيايد،
دلت مى ريزد
وقتی غريبه ای از كنارت می گذردو
عطرش از همان عطر های تلخی باشد
كه من می زدم
يک روز
پنجره را خواهی گشود
با شالی روى شانه و
ليوان چاى در دست،
و با هر نسيمى كه گونه هايت را لمس می كند
مرا به ياد خواهی آورد...
منی كه سالهاست رفته ام!!!
من روز خويش را با آفتاب روي تو
کز مشرق خيال دميده است
آغاز مي کنم
من با تو مي نويسم و مي خوانم
من با تو راه مي روم و حرف مي زنم
وز شوق اين محال
که دستم به دست توست
من جاي راه رفتن
پرواز مي کنم
اینجا هیچکس شبیه حرفهایش نیست....
این جا همیشه تر و خشک با هم با هم میسوزند....
این جا همیشه کاسه ای زیر نیم کاسه است....
این جا نمی توانی به کسی چیزی بیاموزی همه نمی دانند
و بابت نمی دانم هایشان پول میگیرند ....
اینجا بید سایه اش را به زمین می فروشد ....
اینجا پر از دست هایی است که خسته نمی شوند از نگه داشتن نقاب ....
اینجا بهشت را دوست دارند ولی عجیب از مرگ میترسند ....
اینجا همه همدیگر را میشناسند و یک غریبه فقط اینجاست ،
اسمش خداست ....
اینجا شیطان ، از شیطان بودنش دست می کشد ....
اینجا بی دینی نماد روشن فکریست ....
اینجا هیچ وقت عوض نمی شود مگر ....
آلیس بیا اینجا عجیب ترین سرزمین دنیاست ....
اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی
هرگز پولهایت را نشمار ....!!!!
قطره ای اشک بریز
و دستهایی را بشمار که برای
پاک کردن اشک هایت می آیند ....
نامت را
به دست گرفته ام
به سرعت باد می دوم
خاموش نمیشود
آتش نامت از درون است . . .
دنیای من پر از دستهایست ....
که خسته نمیشوند ....
از نگه داشتن....
نـــــقــــــــــــــــاب ها ....