بعد از نگاهت
با این عاشقانه های بی قرار
چه کنم؟
با این قرار های بی قراری
چه کنم؟
چیزی بگو
حرفی بپاش بر دهانِ این کوچه
که همهمه اش هر روز
زخمی تازه در دلم باز می کند
بعد از نگاهت
با این عاشقانه های بی قرار
چه کنم؟
با این قرار های بی قراری
چه کنم؟
چیزی بگو
حرفی بپاش بر دهانِ این کوچه
که همهمه اش هر روز
زخمی تازه در دلم باز می کند
با همان
چشمــــــــی که میزد زخــــــــــم
مرهــــــــم میفروخت...
فاضل نظری
حرف زیاد است ، زیاد . . . .
ولی گاهی نمی دانی چه بگویی . . . . !
گاهی فقط باید رفت با زخمها
شاید چیزی شبیه کم آوردن . . . . !
زندگی تکرار زخم کهنه ی دیروز نیست . . . .
بال های قدرتت را رو به فردا باز کن . . . .
در زندگی زخمهایی هست که
مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد ....
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد ،
چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را
جزو اتفاقات و پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند
و اگر کسی بگوید یا بنویسد ،
مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند
آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند ....
سر به هوای آشنا ی من
بی تو من سر به هوا ترین زمینی ام
زمینی فرشته خوی من
با تو من آسمانی ترین زمینی ام
پر پرواز دلم به دست تو
شکست بال پریدن به دست تو
حالا من همان زمینی آسمانی ام
چشم دوختم به آسمان ، به این فاصله ام
چشم دوخته ام تا التیام شود
زخم این بال شکسته ی دلم .....
پشت چراغ قرمز پسرکی با چشمانی معصوم گفت :
چسب زخم نمیخواهید ؟
۵ تا ۱۰۰ تومان
آهی کشیدم و گفتم :
تمام چسب هایت را هم که بخرم
نه زخم های من خوب میشود
نه زخم های تو ....
نگاه تو
همان بارانی است که میشوید غبار غم از دلم
همان نسیمی که مرهم میشود برزخم دلم
همان که مرا به معراج عشق می رساند
همان که بهانه بهانه هایم میشود
اما بانوی من
تو هم کمی بیمار باش
تا فقط نگاه من تسکین دردت باشد
بعضى زخمها هست که هر روز صبح
باید پانسمانش را باز کنى!
و روش نمک بپاشى تا یادت نرود دیگر
سراغ بعضى آدمها ! نباید رفت.
چشم ها ، صفحه نمایش دل است ....
دل ها ، پــر ز خــون دل اســـت ....
وای بر من که دلم زخم خورده است ....
که خون به جای اشک بر صفحه است ....